و اما عشق

ساخت وبلاگ
باید خبر را بی‌خبر باشی بفهمیدر انتظارش پشت در باشی بفهمیحال مرا وقتی که در فکر تو غرقماز من مگر دیوانه‌تر باشی بفهمیآیا چه می‌دانی از این خاکستر سرد؟در عشق باید شعله‌ور باشی بفهمییک‌ـ‌دو قدم نه... شعر را باید که وقتییک عمر با من همسفر باشی بفهمیبیهوده فرزندم نمی‌خوانم غزل راحس مرا باید پدر باشی بفهمیبهتر که با من نیستی هم‌درد، هرچندتازه نمی‌فهمی اگر باشی بفهمی!چیزی نمی‌فهمی تو از این داغ‌نامهحرف مرا باید جگر باشی بفهمی و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eardalan74 بازدید : 85 تاريخ : شنبه 16 مهر 1401 ساعت: 10:23

مهتاب زده تاج سر کاجپاشویه پر از برگ خزان دیده ی زرد استبر زیر لب هره کشیدند خدایانیک سایه ی باریکهشتی شده تاریکرنگ از رخ مهتاب پریدهبر گونه ی ماه ، ابر اگر ، پنجه کشیدهدامان خودش نیز دریدهآرام دود باد درون رگ نودانبا شور زند ، نی لبک آرامتا سروِ دلارام ، برقصدپُر شورپُر ناز بخواند ، شبگیر، سرِ دارهر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر استتا روی زمین بوسه زند بر لب برگیهر برگ که در روی زمین است ، به فکر استتا باز کند ناز و دود گوشه ی دنجیآنگاه بپیچندلب را به لب همآنگاه بسایندتن را به تن همآنگاه بمیرندتا باز پس از مرگآرام نگیرندجاوید بمانندسر، باز برون از بغل باغچه آرندآواز بخوانند پاییز چه زیباستپاییز دو چشم تو چه زیباستسرمست ، لب پنجره خاموش نشستمهرچند تو در خانه ی من نیستی امشبمن دیده به چشمان تو بستمهر عکس تو از یک طرفی خیره به رویماین گوید :هیچآن گوید:برخیز و بیا زود به سویممن گویم:نیلوفرکم ، رنگِ لبت رابا شعر بگویم ، با بوسه بشویمای کاشای کاشآن عکس تو از قاب درآیدهمچون صدف از آب برآیدای کاشجان گیری و بر نقش و گل بوته ی قالی بنشینیآنگاه به تو ، پیرهن از شوق بدریاز شور بلرزیدیوانه همه شوق ، همه شوربیگانه پریشیده ، همه قهرهمه نوربر بستر من نقش شود پیکر گرمتآنگاه زنم پرده به یکسوگویم که :من اینجا به لب پنجره بودمگویی که :نه آنجاآرام بگیریماز عشق بمیریمآنگاه به پاییزهر برگ ، که از شاخه ی جانم به کف باد روان استهر سال ، که از عمر من آید به سر انجامببینم که به پاییز دو چشم تو هر آن برگهر دردهر شورهر شعراز قلب من خسته جدا شدباد هوس ات بردآتش زد و خاکستر آن را به هوا ریختمن هیچ نگفتمجز آنکه سرودم :پاییز دو چشم تو چه زیباستپاییز چه زیباستمهتاب زده تاج سر کاجپاشویه پر از برگ خزان دیده و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eardalan74 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 16 مهر 1401 ساعت: 10:23

فراموشش کن به دلم گفته ام ای ساده! فراموشش کنتا کجا چشم بر این جاده؟! فراموشش کندست بردار از او خاطره بازی کافیستفرض کن گل نفرستاده فراموشش کنآن نگاهی که دم آخر از او جا ماندهپیش او برده و پس داده فراموشش کنمردم و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eardalan74 بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1398 ساعت: 15:02

من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه ؟من اگر مست می و شرب و شرابم به تو چه ؟تو اگر مستعد نوحه آهی ، چه به من ؟من اگر عاشق سنتور و ربابم به تو چه ؟تو اگر غرق نمازی چه کسی گفت چرا ؟من اگر وقت اذان غرق و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eardalan74 بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:07

سالها هم ڪـہ بگذرندموهایت اگر سفید شودو شانـہ هایت افتاده،پیراهنت عوض شود وعطرت هم ڪـہ بپردپیشانے ات ڪـہ چین بخوردو لبهایت خط خطے شود..میان شلوغے شهر ڪـہ اتفاقے ببینمتباز هم میشناسمت!!!"چشمها" نشانے آ و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eardalan74 بازدید : 172 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:07

۱- در یک سیستم معیوب:سعی کنید «لال بودن» را تمرین کنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.۲- در یک سیستم معیوب:هیچگاه کارمندان را با یکدیگر مقایسه نکنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود. ۳- در یک سیستم معیوب:اگر مدیرتان ۳ یا ۴ ایراد دارد انتظار رفتنش را نکشید، چون قطعا نفر بعدی او ۴۳ ایراد دارد! ۴- در یک سیستم معیوب:می توانید با کارهای کم و کوچک، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط کافی است «زبان» خود را تقویت کنید! ۵- در یک سیستم معیوب:ممکن است که هر چه بیشتر کار کنید، بیشتر خوار و خفیف باشید. ۶- در یک سیستم معیوب:با اشکالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذاری و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : سیستم,معیوب, نویسنده : eardalan74 بازدید : 189 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:57

رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن... 1. می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده. 2. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه. 3. تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش میره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش میره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت. 4. دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری. 5. اغلب وقتی امیدت رو از و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : فکر, نویسنده : eardalan74 بازدید : 168 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 1:57

همیشه اولین مشت، اولین ضربه به ران و اولین برخوردِ بینی به تشکِ سفت درد دارد. درد دارد، اما ترست را از جنگیدن می‌ریزد. می‌فهمی که آن هیولای ابرو گره گرده -که تند و تند رقص پا می‌کند و مشت و لگد پرتاب می کند سمتت-یکیست مثل خودت. ان وقت است که می‌توانی از هر دو مشت، یکی را دفاع کنی و شاید حتا ضربه‌ای با پا توی شکمش بکوبی. اما همیشه می‌دانی باید منتظرِ ضربه بعدی باشی که بالاخره یک‌جوری روی صورتت می‌نشیند. حالا هر‌چقدر هم که گاردت را بالا نگه داری و حواست جمع باشد. بعدها که قوی‌تر شدی، خودت پیش‌قدم می‌شوی برای ضربه خوردن. رفیقت را صدا می‌کنی که با مشت و لگد، گرمت کند. می‌دانی که بدنت یاد گرفته این درد را بپذیرد و به یک بی‌حسی نشئه آور تبدیل کند. با چشم‌های خودت می بینی مشت‌ها و لگد‌ها روی سینه و ران و بالای کمرت فرود می‌آید، اما دیگر دردی حس نمی‌کنی. هر چه هست، بی‌تفاوتی است. می‌خواهم بگویم فقدانِ نخستین محبوب، کم از خوردن اولین مشت نیست. کم از شکسته شدن بینی با یک ضربه و راه افتادن باریکه خون روی تاتامی. تا وقتی میان تشک افتاده ای که هیچ، اما وقتی بلند شدی، می فهمی هنوز زمانی برای زندگی و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : اولین ضربه در دعوا,اولین ضربه جنین,اولین ضربه به امام حسین, نویسنده : eardalan74 بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 15:20

  می آید روزی که در تراس خانه ات،روی صندلی دسته دار نشسته ای و بازی کودکان را تماشا می کنی.آن روز دیگر نه باران خاطره ای از من برایت تازه می کند و نه غروب آفتاب سنگی بر دریاچه آرام دلت می اندازد.سال هاست که تو مرا پاک از یاد برده ای!کنار روزمرگی هایت،یک فنجان چای برای خودت می ریزی و با دستانی که دیگر چروک شده اند لرزان لرزان فنجان چایت را به لبانت نزدیک می کنی.اما یکباره یکی از کودکان نام مرا فریاد می زند!شباهت اسمی بود...تو آرام فنجانت را کمی پایین می آوری،لبخند کوچکی می زنی،و دوباره چایت را می نوشی.من به همان لبخند زنده ام... و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : لبخند,لبخند ژکوند,لبخند زندگی,لبخند تو,لبخند زیبا,لبخند شعر,لبخند مونالیزا,لبخند خدا,لبخند رخساره,لبخند مهدی ساکی, نویسنده : eardalan74 بازدید : 177 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 0:29

قديمابيسکويت هاهم با وفابودند«مادر» ! اما الآنبيسکويت هاهم بي وفاشدن «هاي باي»...!!نیومده میره....... سلام خداحافظنمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر میومد!!نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشترخوش میگذشت!!نمیدونم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم!!نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود!!نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم وهم چشمی نداشتیم!!نمیدونم اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم!!نمیدونم چی داشتیم چی نداشتیم ولی روزای خوبی داشتیم ... ツ و اما عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت و اما عشق دنبال می کنید

برچسب : قدیما,قدیما یادش بخیر,قدیما یادش بخیر سخایی,قدیما حرفا شیرین,قدیما میگفتن,قدیما ما دلی داشتیم,قدیما, خدا,قدیما بهتر بود,قدیما شعر,قدیما فیس بوک, نویسنده : eardalan74 بازدید : 215 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 11:08